امروز اینجا زله اومد . ۳ بار و آخرین بار انقد وحشتناک بود که اشهدمو خوندم . ۵ ریشتر بعد آخرین زله برقا هم قطع شد ساعت ده شب، من موندم تنها تو یه خونه ی تاریک سریع رفتم چراغ قوه رو برداشتم خیلی هول شده بودم صدای همسایه ها میومد که داشتن بدو بدو از پله ها پایین میرفتن یه مانتو شلوار پوشیدم کولمو آوردم و تند تند وسایل ضروریمو توش چیدم با ناراحتی تمام به کتابایی که اگه خدای نکرده ساختمون خراب میشد چیزی ازشون نمیموند نگاه میکردم و میگفتم خدایا خواهش
درباره این سایت